واژه های نا ارام

از ادمهای اطرافم می نویسم ساده و عامیانه ....

واژه های نا ارام

از ادمهای اطرافم می نویسم ساده و عامیانه ....

سگ و تبلیغات!

 

 

ظاهرا از یکی از شبکه های ماهواره ای سریالی پخش می شود که قهرمانش یک سگ است! من که ندیده ام ولی می گویند سگی است که پلیس است و سارقان و قاتلان و جنایتکاران را دستگیر می کند!....به خود این سریال کاری ندارم ولی ظاهرا یک بیسکویتی در حین پخش این سریال تبلیغ می شود که مردم برای این بیسکویت پدر ما را دراورده اند! مرتب سراغش را می گیرند و شرکت تولید کننده هم نمی تواند بار را به موقع برساند و باید صددفعه زنگ بزنیم تا بار برسد وقتی هم می رسد فورا تمام می شود دوباره دردسر....جالب این جاست که در تبلیغات این بیسکوییت نوشته شده بیسکوییت با ارد جو ولی در لیست محتویاتش که نگاه می کنی نوشته شده ارد گندم و هیچ اثری از ارد جو در لیست محتویاتش نیست!.....

ویزیتور یکی از شرکت های بیسکوییت سازی دیروز امده بود و از فروش پایین شکایت داشت با این که بیسکویت هایش کیفیت بسیار خوبی دارد یعنی کیفیتش از بیسکویت فوق بسیار بهتر است ولی مردم نمی خرند....به او گفتم تنها راهش این است که بروی و بیسکویتت را با اون سگ کارگاه تبلیغ کنی تا فروش رود مگر نه هیچ تغییری ایجاد نمی شود مردم چشمشان به تبلیغات است اغلب مردم در مورد خرید عاقلانه تصمیم نمی گیرند....

مثلا یک فروشگاه زنجیره ای هست که سراسر ایران شعبه های متعدد دارد گاهی جهت تحقیقات و فضولی! به شعباتش سر می زنم تنوع کم  کیفیت پایین و قیمت های بالا فقط با سرو صدا و تبلیغات و اس ام اس و بنر و شلوغ بازی بیخودی مشتری ها را به سمت خودش می کشاند....البته همه اینها هنر بازار یابی است انها کارشان را خوب انجام می دهند این مردم هستند که نااگاه هستند....