واژه های نا ارام

از ادمهای اطرافم می نویسم ساده و عامیانه ....

واژه های نا ارام

از ادمهای اطرافم می نویسم ساده و عامیانه ....

عیدی....

 

 دیشب خواب یک اقیانوس دیدم... اقیانوسی عمیق وپهناور با یک اسمان ابی بالای ان نسیم خنکی می وزید و دلفین ها بر فراز اب جست و خیز می کردند  در اسمان ابی ان  هم ابربود هم خورشید هم ماه ....

ناگهان حس کردم در اب فرو می روم  ارام ارام انقدر پایین رفتم که دیگر سطح اب را نمی دیدم ان پایین ماهی های رنگارنگ مرجان های زیبا و صدف های سفید رنگ را می دیدم ولی عجیب بود....احساس خفگی نمی کردم برعکس حس خوبی داشتم حس خیلی خوب مثل حس ازادی و رهایی ......همان زیر اب با ان همه حس خوبی که داشتم با خودم گفتم:خدایا! من در اقیانوس غرق شده ام پس چرا خفه نمی شوم!؟ ....ناگهان اتفاقی افتاد همه اقیانوس در قطره اشکی جمع شد و از چشمش فرو افتاد.....او گفت: تو خفه نمی شدی! چون در چشمان من غرق شده بودی.....