واژه های نا ارام

از ادمهای اطرافم می نویسم ساده و عامیانه ....

واژه های نا ارام

از ادمهای اطرافم می نویسم ساده و عامیانه ....

قربانی....

 

 

فردا سیزده فروردین است عید هم تمام شد انگار همین دیروز بود که سال تحویل شد عمر است دیگر مثل باد می رود.....به سفره هفت سین نگاه می کنم اجزائش از نفس افتاده سنجد ها سفت شده اند سمنو دیگر قابل خوردن نیست گل های شب بو ریخته و سنبل هم به شکل دردناکی پلاسیده شده...چقدر این سنبل زیباست خوشبو خوش رنگ و البته بار یک سین را هم در هفت سین به دوش می کشد ولی گویی عمرش همین سیزده روز است و البته داستان ماهی قرمز هفت سین داستان غم انگیز تری دارد....

او یک موجود زنده است یک جانور است یک جاندار است می جنبد شنا می کند حرکت دارد نفس می کشد حتی می گویند حافظه هم دارد ولی خیلی کوتاه.....

ماهی قرمز را می خرند چون جزئی از هفت سین است چون باید مطابق سنت های قدیمی در سفره باشد که اگر نباشد هفت سین ناقص است و نکته غم انگیز ماجرا این است که عمر ماهی قرمز هم مانند شب بو سنبل و سنجد و سمنو کوتاه است و اغلب انها تا اخر فروردین بیشتر زنده نیستند.....ماهی قرمز یک قربانی واقعی است او می میرد تا سنتی زنده بماند.....

این فقط یک مثال کوچک است....بسیاری از سنت ها و باورها برای ماندن قربانی می خواهند حتی باورها و سنت هایی که به انها می بالیم برای ماندن از خود ما انسان ها قربانی می گیرند از زندگیمان از فرصت هایمان و بخصوص از ازادیمان بدون اینکه بنشینیم و کمی فکر کنیم که این باورها با این بهای سنگین که برایشان می پردازیم آیا زندگی ما را بهتر کرده اند و یا اینکه صرفا مشتی اوهام بوده اند....