عمه ای دارم که هر وقت به فروشگاه برای خرید می اید یک دسته گل برایم می اورد نه اینکه باغچه ای داشته باشد و گل های باغچه اش را بچیند بلکه به گل فروشی می رود و یک دسته گل خوشگل می خرد و می اورد بستگی به فصلش یکبار گل نرگس یکبار گل مریم یک بارهم گل های قرمززیبایی که نمی دانم اسمش چیست نه اینکه فکر کنید ادم ثروتمندی است و همانطور که می دانید گل هم کالای ارزانی نیست و دسته گل هایی هم که می اورد نسبتا بزرگ است همیشه هم مرا با نام خانوادگی صدا می زند نمی دانم شاید این حقیر را باعث افتخار خودش می داند! و دوست دارد نام خانوادگی مان را صدا بزند.....می دونید مشکل این دنیا چیه !؟اینکه ادمهایی هستند که بی شائبه و از صمیم قلب ما را دوست دارند ولی ما حتی یک لحظه هم به انها فکر نمی کنیم و بلعکس به دنبال کسانی هستیم که گاها ارزشی برای ما قائل نیستند لعنت به این خریت ما و لعنت به ان کسی که فحش عمه را اختراع کرد!
+ می دانید یکی از بزرگترین حسرت های پاییزی چیه!؟....اینکه دیگه انگور توی میوه فروشی ها پیدا نمیشه!....