واژه های نا ارام

از ادمهای اطرافم می نویسم ساده و عامیانه ....

واژه های نا ارام

از ادمهای اطرافم می نویسم ساده و عامیانه ....

بدنسازی!

 

 جدیدا به باشگاه بدنسازی می روم! همکاری دارم که با من به باشگاه می اید و به مفهوم واقعی یک غول بی شاخ و دم است! یعنی وقتی وزنه هایی که می زند را می بینم و با وزنه های خودم مقایسه می کنم جدا شرمنده می شوم و خلاصه که واقعا قوی هیکل است....

او تعریف می کرد مدتی قبل  یک شب که می خواستم به خانه بروم در راه خانه یک معتاد جلویم را گرفت که ظاهرا بعلت مصرف زیاد توهم زده بود   با گردن کلفتی گفت: چرا از این طرف رد می شوی؟ تو حق نداری از این مسیر بروی!؟ چرا اصلا توی این محله امده ای؟ منم نگاهی به او انداختم حدس  زدم کلا 40 کیلو بیشتر وزن ندارد یعنی راحت می توانستم او را بلند کرده و بالای سرم ببرم! ولی به او گفتم: بنده مخلص شما هستم! غلط کردم! دیگه از این کوچه رد نمی شوم قول می دم...و خلاصه بخاطر عبور از ان کوچه ابراز ندامت و پشیمانی کردم و نهایتا تا عجز و لابه مرا دید اجازه داد که از ان کوچه رد شوم از او پرسیدم: یعنی از او ترسیدی!؟ او هم گفت: اره ! واقعا ترسیدم چون برخورد با او دوحالت داشت یا باید او را می زدم که ممکن بود با یک مشت من تمام کند و خونش گردنم بیفتد و حالت دوم اینکه یک چاقو دربیاورد و در شکمم فرو کند که در این صورت باید چند ماه توی خانه بخوابم  مردم به عیادتم بیایند و برایم اناناس موز و ساندیس بیاورند! پس به این نتیجه رسیدم معذرت خواهی از هر کاری بهتر و راحت تر است!.....گاهی که ادم منطقی فکر کند به نتایج جالبی می رسد!