واژه های نا ارام

از ادمهای اطرافم می نویسم ساده و عامیانه ....

واژه های نا ارام

از ادمهای اطرافم می نویسم ساده و عامیانه ....

روباه و زاغ.....

 

 

یه اقایی هست که وقتی برای خرید می اید مرتب از یکی از همکاران خانم تمجید می کند مثلا یک روز می گوید ماشاالله! چقدر روسریتان خوشگل است حالا جالب اینجاست که اصلا همکاران لباس فرم می پوشند و روسری رنگی و فشن اینجا وجود ندارد یکبار می گوید: شما دماغتون را عمل کردید!؟ خیلی زیبا و شکیل به نظر می رسه! یکبار دیگه میاد میگه شما چند سالتونه؟ مثلا میگه سی سال در جواب می گوید :اصلا بهتون نمی خوره شما باید بیست ساله باشید! ایشان می گوید هر وقت هم سن مرا می پرسد هر دفعه یه چیز می گویم یکبار می گویم سی سال یکبار می گویم بیست و پنج یکبار می گویم بیست و هفت و اصلا هم حواسش نیست هر عددی که می گویم در جواب می گوید ماشالله بهتون نمیاد خیلی جوون تر به نظر می رسید! هر دفعه هم می اید و یک جفت جوراب می خرد و نظر ایشان را جویا می شود از این همکارمان می پرسد به نظر شما کدوم قشنگتره! یکبار هم پیشنهاد داده و  ایشان را به خوردن اش رشته در هتل عباسی دعوت کرده که البته این پیشنهاد خیلی ایشان را عصبی کرده .....

جالب است بدانید سن این اقا در حدود 65 سال است و استاد دانشگاه هم هست  یعنی اگر در اینترنت رزومه ایشان را سرچ نکرده بودم باورم نمی شد در هر حال رفتار این اقا این همکار ما ازرده کرده  و چند باری اجازه خواسته که جواب ایشان را بدهد که ما ایشان را به خویشتنداری دعوت کرده ایم و گفته ایم که این توصیفات را به حساب این بگذارید که شما را جای دختر خودش می داند و منظور بدی ندارد شاید هم واقعا نیت بدی نداشته باشد چون گاهی با من هم که خوش و بش می کند از لباس و یا کتی که می پوشم تعریف و تمجید می کند ولی به ایشان گفته ایم که اگر ایشان  به این رفتارش ادامه داد بگویید تا کمی با ایشان بطور جدی صحبت کنیم ....دیروز همان پیرمرده به فروشگاه امد  چشمم که به او افتاد یاد این شعر دوران دبستان افتادم که اون روباه بی ناموس پایین درخت نشسته بود و به طمع ان پنیری که ان زاغ به دهان داشت از او تعریف و تمجید می کرد که

به به چقدر زیبایی!.....چه سری چه دمی عجب پایی!....پروبالت سیاه رنگ و قشنگ!............